اخلاس در ذکر از امام صادق علیه السلام نقل شده: فقرا خدمت نبىّ اکرم صلى الله علیه و آله رسیدند و گفتند: آنان که از مال دنیا نصیبى دارند، مىتوانند در راه خدا بنده آزاد کنند، ما نمىتوانیم، قدرت بر حج دارند، ما نداریم، صدقه مىدهند، ما نمىتوانیم، جهاد مىکنند، براى ما میسر نیست، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: کسى که صد بار «اللّه اکبر» بگوید، بهتر از آزاد کردن صد بنده است و کسى که صد بار تسبیح بگوید، بهتر از صد قربانى است و کسى که حق را حمد بگوید، بهتر از صد اسب با بار و زین و لجام و رکاب است که در راه خدا قرار دهد و کسى که صد بار «لا إله إلّا اللّه» بگوید از نظر عمل، در آن روز بهتر از همه است، مگر کسى زیادتر از او بگوید. این خبر به گوش اغنیا رسید و به گفتار آن حضرت عمل کردند، فقرا به محضر حضرت برگشتند و داستان را گفتند، حضرت فرمود: این فضل خداست که به هرکس بخواهد عنایت مىکند در این روایات و ثوابهایى که در آن ذکر شده دقت کنید، ببینید مسئله ذکر به این سادگى است که هرکس بگوید آن همه ثواب مىبرد یا این ثوابها اختصاص به اهل معرفت و اهل اخلاص دارد؟! ذکر، اخلاص مىخواهد، شرایطى دارد، مقدّماتى براى آن هست، مگر بدون شرایط و اخلاص و مقدّمات، آن همه بهره الهى دارد.
به روایت زیر که یکى از مهمترین و صحیحترین روایات است توجه کنید: اسحاق بن راهویه گفت: چون حضرت ابوالحسن على بن موسى الرّضا علیهما السلام در سفر خراسان به نیشابور رسید، پس از آنکه اراده رفتن به سوى مأمون کرد، محدثین جمع شدند و عرض کردند: اى پسر پیامبر! از شهر ما تشریف مىبرید و براى استفاده ما حدیثى بیان نمىفرمایید؟ پس از این تقاضا، حضرت سر خود را از عمارى بیرون آورد و فرمود: شنیدم از پدرم موسى بن جعفر علیهما السلام فرمود: شنیدم از پدرم جعفر بن محمد علیهما السلام، فرمود: شنیدم از پدرم محمد بن على علیهما السلام فرمود: شنیدم از پدرم على بن الحسین علیهما السلام فرمود: شنیدم از پدرم حسین بن على علیهما السلام، فرمود: شنیدم از پدرم امیرالمؤمنین على بن ابىطالب علیه السلام، فرمود: شنیدم از رسول خدا صلى الله علیه و آله، فرمود: شنیدم از جبرییل، گفت: شنیدم از پروردگار عز و جل فرمود: کلمه «لا إله إلّا اللّه» دژ و حصار من است، پس هرکس داخل دژ و حصار من شود از عذاب من ایمن خواهد بود، پس هنگامى که مرکب حضرت حرکت کرد با آواز بلند فرمود: با شروط آن و من خود یکى از شروط مىباشم «1». آرى، «لا إله إلّا اللّه» شرط صحتش اطاعت از امامى است که از جانب خدا معیّن شده، مطیعان بنىامیه و بنىعبّاس و هارون و مأمون و آمریکا و روس و انگلیس و هر طاغوتى اگر روزانه هزاران بار «لا إله إلّا اللّه» بگویند، طبق روایت گذشته به آنان خطاب مىشود دروغ مىگویید. و نیز به روایت بسیار پراهمیّت زیر توجه کنید که ابو سعید خدرى مىگوید: روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله نشسته بود و تنى چند از یارانش از جمله على بن ابىطالب گرد او بودند، حضرت فرمود: هرکس بگوید: «لا إله إلّا اللّه» داخل بهشت خواهد شد، پس دو تن از یاران گفتند: ما نیز مىگوییم: «لا إله إلّا اللّه»، حضرت فرمود: همانا «لا إله إلّا اللّه»؛ یعنى شهادت به یگانگى خدا از این شخص «اشاره به على بن ابىطالب علیه السلام» و از شیعیانش قبول مىشود، باز آن دو تن تکرار کرده گفتند: ما نیز مىگوییم: «لا إله إلّا اللّه»، پیامبر صلى الله علیه و آله دست بر سر على بن ابىطالب علیه السلام گذاشت آنگاه بر آن دو نفر فرمود: نشانه پیروى از او این است که بیعت او را نشکنید و در مسند و مقام او ننشینید و گفتار و کلام او را تکذیب ننمایید «2». از مضمون عالى اینگونه روایات استفاده مىشود که هر گوینده «لا إله إلّا اللّه» اهل نجات نیست، این ذکر مقدّمات روحى و اخلاص و جمع بودن شرایط مىخواهد. و باز به روایت بسیار مهمّ زیر توجه کنید: ابو الجارود از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرموده: هرکس بگوید: «سبحان اللّه»، خداوند درختى در بهشت براى او مىنشاند، و هرکس بگوید: «الحمد للّه»، براى او نیز درختى در بهشت مىکارد و هرکس بگوید: «لا إله إلّا اللّه»، براى او نیز همین طور وهرکس بگوید: «اللّه اکبر»، براى او نیز درختى در بهشت مىکارد. پس مردى از قریش گفت: یا رسول اللّه! سپس درختان ما در بهشت زیاد است. فرمود: بلى، ولکن بترسید از این که آتشى بفرستید و آن درختان را بسوزانید «3» و این فرمایش خداى متعال است که مىفرماید: [یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ] «4». اى اهل ایمان! پیامبر را اطاعت کنید و اعمالتان را [با تخلف از دستورهاى خدا و پیامبر، شرک، نفاق، منت گذارى و ریا] باطل مکنید. از این روایت چه استفاده مىکنید؟ معصوم آن هم مانند پیامبر صلى الله علیه و آله چه مىگوید؟ از روایت حضرت رضا علیه السلام و روایت بعد از آن و روایت بالا چه مىفهمید؟! همانطورى که از مضمون این سه روایت استفاده مىشود، براى قبولى عمل، شرایطى است و امثال این سه روایت اطلاق روایات دیگر را مقیّد مىکند که هر ذکرى و هر عملى که اجر و ثواب بزرگى دارد، شرایط قبلى و بعدى دارد. در پایان روایات ذکر لازم است یک بار دیگر به جملات مورد شرح توجه کنید که حضرت صادق علیه السلام فرمود: قلب را قبله زبان قرار بده، زبان را جز به اشاره قلب به ذکر میاور، در مسئله ذکر، عقل را به کار گرفته و از روى رغبت ایمانى ذکر بگو، پس به حق که خداوندت به ظاهر و باطنت آگاه است و او مىداند آنچه را که در میدان مخفى سینهها مىگذرد؛ چه رسد به آنچه که در علانیه و آشکار است. اذان یادآور حقایق الهى اذان را مىتوان از جمله اذکارى دانست که مردم به عظمت آن کمتر توجه دارند. چهار مرتبه «اللّه اکبر»، آن هم پنج وقت، آن هم با صداى رسا، به چه معناست؟ یعنى، اى گمشدگان! اى غافلان! اى خفتگان! و اى غرقشدگان در امور مادى و معاش! و اى آلودگان به گناه! خداى شما از هرچه فکر مىکنید و به آن دل بستهاید و به آن تعلّق پیدا کردهاید بزرگتر است، آنچه به آن وابسته هستید در جنب حضرت دوست هیچ و پوچ است، نمود و ناپایدار است، سست و بىاصل است، کوچک و صغیر و بىقابلیت است، چه سست اراده و کم خرد آن کسى که عظمت بىنهایت در بىنهایت را رها کند و از رحمت بىانتها و ذاتى که تمام صفات کمالیه در او جمع است دست بردارد و از اصل و ریشه و بنیان دست کشیده و روى باز گردانده به امورى جزئى و اشیایى توخالى و از دست رفتنى دل بندد و دلبستگى او به حدّ غرق شدن در این امور برسد. عاشقان او جز او بزرگى ندیدند و از غیر او یاد نکردند و از دنیا و مافیها به اندازهاى که محبوب اجازه داده، استفاده کردند و راه ورود غیر را بر دل بستند. من هماندم که وضو ساختم از چشمه عشق چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست دو بار «اشهد ان لا اله الا اللّه» که در این شهادت باید تمام هستى و وجود انسان شرکت داشته باشد و جزئى از اجزاى وجود نماند، مگر این که به وحدانیّت حضرت دوست شهادت دهد. به قول عارف واله فیض کاشانى: در صدف جان درى نیست به جز دوست دوست آنکه دل از عشق او زنده بود اوست اوست مغز در این نه طبق نیست بجز عشق حق هرچه به جز عشقاو نیست به جز پوست پوست قد سهى قامتان زان چمن آراست راست روى پرى پیکران زان گل رو روست روست عشق مرا پیشه شد در رگ و در ریشه شد نیست منى در میان من نه منم اوست اوست اوست همه عزّ و ناز ما همه ذلّ و نیاز خوارى ما بهر ما عزت ما زوست زوست «5» دو بار «اشهد ان محمداً رسول اللّه»، یعنى راه حق، شناخت حق و قبولى عمل در درگاه حق، بسته به اتصال هستى انسان به رسول خداست، آن انسان کریمى که خداوند بزرگ به وسیله او، خود و قوانین و حلال و حرام و بهشت و دوزخ و ملک و ملکوت و ائمه طاهرین علیهم السلام و قواعد زندگى سالم را به انسان شناساند و بدون تعلیم گرفتن از او و منهاى اسوه قرار دادن او، محال است انسان به جایى و به چیزى برسد، شهادت به رسالت او در حقیقت نفى تمام مکتبهاى غیرالهى است و عینیّت این شهادت در زندگى و حیات است که انسان را به دو بال علم و عمل آراسته کرده و به سوى مقام قرب به پرواز درمىآورد. دو بار به عنوان استحباب مؤکد و هنگامى که خطرى جدّى، حقیقت اسلام را تهدید کند، به عنوان واجب الهى: «اشهد ان امیرالمؤمنین علیاً ولىّ اللّه»، به این معنا که پس از پیامبر صلى الله علیه و آله، راه پیامبر صلى الله علیه و آله و صراط قرآن و شرع الهى و جاده مستقیم خداوندى و حقیقت و شیرینى دین و علت العلل اتصال آدمى به حق، على علیه السلام است. دو بار «حى على الصلاة»؛ شتاب به نماز کنید، آن حقیقتى که شما را از فحشا و منکر باز مىدارد، آن واقعیتى که سبب اتّصال شما به حضرت جانان است، آن عروة الوثقایى که اگر در زندگى شما نباشد درِ خیر دنیا و آخرت به روى شما بسته است. دو بار «حى على الفلاح»، دو بار «حى على خیر العمل» و باز دو مرتبه «اللّه اکبر» و دو بار هم «لا إله إلّا اللّه»، این اذکار عالیه را صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشا، مؤذّنین عارف مىگویند و باید بگویند، تا با گفتن خود، گوش جان بندگان را نوازش داده و آنان را به سوى حق بخوانند و از غیر دوست منصرف نمایند و مىدانند که مستحب است با شنیدن صداى اذان، انسان با مؤذن هماهنگى کرده با تمام وجود آن جملات نورانى را تکرار کند، سپس خود را براى حضور در پیشگاه حضرت مولا آماده نماید. ثواب اذان و مقام مؤذّن براى درک ثواب مؤذّن و آنکه به اعلام مؤذّن توجّه مىکند، به روایاتى که در کتب عالى روایى آمده مراجعه کنید، در اینجا به عنوان تیمّن و تبرّک، روایتى را که در «من لا یحضره الفقیه» شیخ صدوق رحمه الله نقل شده توجه فرمایید: عبداللّه بن على مىگوید: متاع خود را از بصره به مصر بردم تا به فروش برسانم، روزى در یکى از کوچههاى مصر، پیرى را دیدم بلند بالا، سبز چهره که تمام موهاى سر و صورتش سپید بود، جامهاى از دو قطعه سیاه و سپید بر تن داشت، سؤال کردم: کیست؟ گفتند: بلال، مؤذّن پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله است. همین که او را شناختم، با لوحههایى که همیشه براى نوشتن مسائل مهم همراه داشتم به نزد او شتافتم و به او سلام کردم، جواب داد: «علیک السلام». گفتم: اى مرد بزرگوار! قسمتى از آنچه از رسول اللّه صلى الله علیه و آله شنیدهاى براى من بگو. گفت: تو چه مىدانى من کیستم؟ گفتم: بلال، مؤذّن رسول اسلامى. چون نام رسول خدا صلى الله علیه و آله را بردم، گویى خاطرات الهى زمان آن حضرت براى بلال تجدید شد و او را به یاد نوازشهاى جان فزا و محبّتهاى بىشمار رسول خدا صلى الله علیه و آله انداخت. او به یاد سیماى ملکوتى پیامبر صلى الله علیه و آله، شروع به گریه کرد، من هم تحت تأثیر گریههاى او ناله سر دادم، مردم به تماشاى ما آمدند و ما دو نفر هم چنان مىگریستیم. آنگاه گفت: اى پسر! از کجایى؟ گفتم: از مردم عراق، گفت: به به! سپس ساعتى خاموش شد و پس از سکوت فرمود: اى برادر عراقى! بنویس: «بسم اللّه الرحمن الرحیم»، از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم مىفرمود: اذان گویان، امین مؤمنان بر نمازها و روزههاشان هستند، و بر گوشتهایى که مصرف مىکنند و بر جانهاشان که در پناه اسلام محفوظ است و خواستهاى از حضرت حق نخواهند مگر آنکه خداوند برآورده کند و درباره هیچ کس شفاعت نکنند مگر این که مورد پذیرش واقع شود. امام خمینى رحمه الله در ذیل جملات بالا از یکى از دانشمندان معاصر در توضیح امین بودن مؤذّن، مطلب زیر را نقل مىکند: قبول شدن شفاعت و درخواست مؤذن در برابر تکلیف سنگینى است که بر عهده او است. مانند این که پلیس در شهر و ژاندارم در بیابان، پاس اموال و نفوس مردم را مىدهند و این پاسدارى، وظیفه بسیار سخت و سنگینى است؛ ولى در مقابل این مسؤولیت سنگین، امضا و تصدیق پلیس و ژاندارم در مقامات بالاى مملکت داراى ارزش و اعتبار است. مؤذّن هم همین طور است، او با اذان خود در شهر یا بخش یا ده و دهکده به سپاه اسلام یا به مردمى که از آن ناحیه عبور مىکنند، اعلام مىکند که مردم این ناحیه مسلماناند، اى روندگان! شما مىتوانید گوشت بازار اینان را مصرف کنید و از پوست و کفشى که مىفروشند به عنوان جنس حلال بخرید و تمام مردم با اعلام اذان مؤذن در ماه رمضان امساک کرده یا افطار مىکنند و با اعلام اذان او، نماز پنچ گانه را به وقت معیّن آن مىخوانند، اینان که اینگونه بر امور مسلمانان امین هستند باید تحمّل بىخوابى و نظم در امور را همواره برنامه خود قرار دهند و این براى مؤذّن داراى رنج و مشقّت است و در مقابل این رنج است که خداى عزیز، شفاعت و درخواست آنان را قبول مىنماید. شیخ صدوق در دنباله روایت مىفرماید: عبداللّه به بلال گفت: خدایت رحمت کند، بیشتر بگو. فرمود: بنویس: «بسم اللّه الرحمن الرحیم»، از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم فرمود: هرکس چهل سال براى خدا و به حساب خدا اذان گوید، خداوند در محشر او را بیاورد، در حالى که براى او همانند عمل چهل صدیق است آن هم عمل مبرور مستقبل که خداوند مهربان آن عمل را با اشتیاق از او مىپذیرد. گفتم: بیشتر بگو. گفت: بنویس: «بسم اللّه الرحمن الرحیم»، شنیدم رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: هرکس بیست سال اذان بگوید، خداوند در قیامت او را همراه نورى هم وزن با آسمان محشور مىکند؛ آرى، بیست سال تلقین عظمت و توحید خداوند آن هم هر روز پنج نوبت، آنچنان در نفوس تأثیرى مىگذارد که با آسمان نورانى به رقابت مىافتد. گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد باللّه کز آفتاب فلک خوبتر شوى گفتم: بیشتر بگو، خداوند تو را رحمت کند. گفت: بنویس: «بسم اللّه الرحمن الرحیم»، از رسول اسلام صلى الله علیه و آله شنیدم: هرکس ده سال اذان بگوید، خداوند او را با حضرت ابراهیم خلیل در بارگاه او یا درجه او جاى دهد. گفتم: خداوند تو را رحمت کند، بیشتر بگو. گفت: بنویس: «بسم اللّه الرحمن الرحیم»، از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم فرمود: هرکس یک سال اذان بگوید، در روز قیامت برانگیخته شود، در حالى که همه گناهانش آمرزیده شود، اگرچه همانند کوه احد باشد. گفتم: خدا تو را رحمت کند، بیشتر بگو. گفت: چشم، پس تو نیز یاد بگیر و عمل کن و به حساب خدا منظور بدار، شنیدم از رسول الهى که فرمود: هرکس در راه خدا، از روى ایمان و به حساب خدا و به منظور نزدیک شدن به حضرت حق براى یک نماز اذان بگوید، خداوند همه گناهان گذشته او را مىآمرزد و در باقىمانده عمر بر او منّت نهاده و نیروى خویشتن دارى از گناه به او مرحمت نماید و او را با شهیدان و فداکاران راه حق در بهشت یکجا جمع کند. گفتم: بیشتر بگو، خداى تو را رحمت کند، اى بلال! بهترین سخنى که از رسول اسلام صلى الله علیه و آله شنیدهاى براى من بگو. فرمود: اى واى اى پسر! بند دلم را بریدى، آنگاه گریه سر داد، او گریست و من اشک ریختم تا جایى که به خدا قسم دلم به حالش سوخت. معلوم نیست جذبه بلال از چه بود، آیا از مضمون حدیث ذیل بود؟ یا کیفیت سؤال، خاطرات دیگرى در او زنده کرد و او را آتش زد، به هر حال پس از آنکه از حال جذبه باز آمد، فرمود: بنویس: «بسم اللّه الرحمن الرحیم»، از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم فرمود: چون روز قیامت فرا رسد و خداوند همه را یک جا جمع کند، فرشتگانى از نور براى اذان گویان برانگیزد که پرچمها و شعارهایى از نور به همراه دارند و مرکبهایى به یدک مىکشند که زمامشان از زبرجد سبز و پاى آنها از مشک اذفر است. «اهمیّت در معرفى زمام و پا، در آن است که پا و سر رمز مبدأ و منتها است، اذانى که با تعظیم خدا شروع و با کلمه توحید ختم مىگردد، در عالم تجسّم اعمال و تبدّل اعراض به جواهر، بسیار مناسب است که به صورت مرکبى از نور گردد که زمام و آغازش، جوهرى پرارزش و با عظمت هم چون زبرجد آن هم با رنگ سبز که رنگ نخستین تحوّل جماد به عالم حیات و منتها و پایش از مشک اذفر باشد که رمز عطر افشانى گل توحید در فضاى جان است». مؤذّنها بر مرکبهاى نور سوار و با طرز بسیار با شکوهى بر فراز آن مرکبها مىایستند که اذان را ایستاده گفتهاند و فرشتگان خدا، جلودار آنانند و به صداى بلند اذان مىگویند. سپس بلال، سخت به گریه افتاد و شیون کنان گریست و من نیز گریستم، همین که از گریه آرام گرفت، گفتم: سبب گریهات چه بود؟ گفت: آه که تو چیزى را به یاد من آوردى. از حبیبم شنیدم که مىفرمود: به حقّ آنکه مرا به پیامبرى برانگیخت که مؤذّنها بر زبر مرکبها ایستاده و «اللّه اکبر» گویان بر مردم گذر مىکنند، همین که این را گویند، من صداى ضجّه و نالهاى از امّتم مىشنوم، اسامة بن زید پرسید: آن ضجّه و ناله چیست؟ فرمود: غلغله تسبیح و تحمید و تهلیل است و چون گویند: «اشهد ان لا اله الا اللّه»، امّت من مىگوید: ما در دنیا تنها همان خداى یکتا را مىپرستیدیم، پس به آنها گفته مىشود راست گفتید. همین که گفتند: «اشهد ان محمداً رسول اللّه» امت من مىگویند: این همان است که پیام پروردگار ما را براى ما آورد و ما هم با آنکه او را از نزدیک ندیدیم به او ایمان آوردیم. پس گفته مىشود: راست گفتید، این همان است که وظیفه پیامبرى را که از پروردگار شما داشت انجام داد و شما به او ایمان داشتید. پس بر خداست که میان شما و او جمع فرماید، سپس آنان را به منزلهایشان مىرسانند و در آن منازل چیزهایى است که نه چشمى دیده و نه گوشى شنیده و نه بر دل آدم زادهاى خطور کرده است «6». سپس نگاه پر معنایى به من کرد و گفت: اگر بتوانى نمیرى، مگر آنکه اذان بگویى، این کار را بکن و با افتخارِ منصبِ اذانگویى بمیر، دنباله روایت در وصف بهشت، بسیار مفصّل است و ممکن است به خواست خدا در شرح بعضى از روایات ابواب آینده این کتاب بیان شود. در هر صورت، ذکر واقعى آن است که انسان مفهوم و حقیقت ذکر را با کمک عقل و قلب درک کند و از روى رغبت ایمانى بگوید و زندگى خود را در تمام شؤون با آن ذکر هماهنگ نماید؛ اگر گفت: «سبحان اللّه»، معنایش را نیز درک کند که مولاى او از هر عیب و نقصى منزه است، پس باید بنده چنان مولایى هم درخور امکان و استعدادش، از عیب منزه باشد، اگر گفت: «اللّه اکبر»، واقعاً توجه داشته باشد که تمام عالم و آدم در برابر او کوچک است و تنها بزرگ اوست و دست از بزرگ برنداشته و محکوم کوچک گردد، اگر گفت: «لا إله إلّا اللّه»، به دنبال آن با همه هستى، غیر خدا را نفى کرده و فقط عشق و حاکمیّت او را در زندگى بپذیرد و همین طور با تمام اذکار اعم از واجب و مستحب به همین صورت معامله کند، تا بتوان به او بگویند «ذاکر حقیقى» است. پی نوشت ها: ______________________________ (1)- الأمالى، شیخ صدوق: 235، مجلس 41، حدیث 8؛ معانى الأخبار: 370، حدیث 1. (2)- ثواب الأعمال: 7، ثواب من تقبل منه شهادة لا اله الّا اللّه؛ بحار الأنوار: 90/ 202، باب 5، حدیث 40. (3)- وسائل الشیعة: 7/ 186، باب 31، حدیث 9074؛ بحار الانوار: 90/ 168، باب 2، حدیث 3. (4)- محمد (47): 33. (5)- فیض کاشانى. (6)- الأمالى، شیخ صدوق: 210، مجلس 38، حدیث 1؛ من لا یحضره الفقیه: 1/ 292، باب الاذان والاقامة، حدیث 905.