مردی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و عرض کرد:
یا رسول الله! مرا چیزی بیاموز که باعث سعادت و خوشبختی من باشد.
حضرت فرمود:
برو و غضب نکن و عصبانی مباش!
مرد گفت:
همین نصیحت برایم کافی است.
سپس نزد خانواده و قبیله اش بازگشت. دید پس از او حادثه ناگواری رخ داده است، قبیله او با قبیله دیگر اختلاف پیدا کرده، مقدمه جنگ میان آن دو آماده است و کار به جایی رسیده که هر دو قبیله در برابر یکدیگر صف آرایی کرده، اسلحه به دست گرفته اند و آماده یک جنگ خونین هستند. در این حال، مرد برانگیخته شد و بی درنگ لباس جنگی پوشید و در صف بستگان خود قرار گرفت.
ناگاه! اندرز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم که فرموده بود (غضب نکن) به خاطرش آمد. فوری سلاح جنگ را بر زمین گذاشت و به سوی قبیله ای که با خویشان او آماده به جنگ بودند، شتافت و به آنان گفت:
مردم! هرگونه (ضرر و زیان) مثل زخم و قتل... از جانب ما به شما وارد شده و علامت ندارد (ضارب و قاتلی معلوم نیست) به عهده من است و من آن را به طور کامل از مال خود می پردازم و هرگونه زخم و قتل که ضارب و قاتلش معلوم است از آنها بگیرید.
بزرگان قبیله پیشنهاد عاقلانه او را شنیدند، دلشان نرم شده و شعله غضبشان فرو نشست و از او تشکر کردند و گفتند:
ما هیچ گونه نیازی به این چیزها نداریم و خودمان به پرداخت جریمه و عفو و گذشت سزاوار هستیم.
بدین گونه با ترک غضب هر دو قبیله با یکدیگر صلح و آشتی کرده، آتش کینه و عدوات در میانشان خاموش گردید.
رسول خدا صلى الله علیه و آله در حالى که نشسته بودند، ناگهان لبخندى بر لبانشان نقش بست ، به طورى که دندان هایشان نمایان شد! از ایشان علت خنده را پرسیدند، فرمود:
- دو نفر از امت من مى آیند و در پیشگاه پروردگار قرار مى گیرند؛ یکى از آنان مى گوید:
خدایا! حق مرا از ایشان بگیر! خداوند متعال مى فرماید: حق برادرت را بده ! عرض مى کند:
خدایا! از اعمال نیک من چیزى نمانده متاعى دنیوى هم که ندارم . آنگاه صاحب حق مى گوید:
پروردگارا! حالا که چنین است از گناهان من بر او بار کن !
پس از آن اشک از چشمان پیامبر صلى الله علیه و آله سرازیر شد و فرمود:
ادامه مطلب ...
مردی از انصار خدمت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: یا رسول الله! من طاقت فراق شما را ندارم. هنگامی که به خانه می روم به یاد شما می افتم، از روی محبت و علاقه ای که به شما دارم، دست از کار و زندگی برداشته، به دیدارتان می آیم، تا شما را از نزدیک ببینم، آن گاه به یاد روز قیامت می افتم که شما وارد بهشت می شوید در والاترین جایگاه آن قرار می گیرید و من آن روز از جدایی شما ای رسول خدا چه کنم؟
بعد از صحبت های مرد انصاری، این آیه شریفه نازل شد:
آنان که از خدا و رسولش اطاعت کنند، در زمره کسانی هستند که خدا برایشان نعمتها عنایت کرده: از پیغمبران، راستگویان، صادقان، شهیدان و صالحان و اینان خوب رفیقانی هستند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله آن مرد را خواست و این آیه را برایش خواند و این مژده را به او داد که پیروان راستین پیامبر صلی الله علیه و آله در بهشت، کنار آن حضرت خواهند بود